ستايشستايش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

ستایش فرشته کوچولوی ما

ثبت نوشته هاي قبلي

امروز ميخوام چيزايي رو كه قبل از درست كردن اين وبلاگ واسه خودم يادداشت كرده بودم اينجا ثبت كنم، سعي ميكنم عين همون جمله ها رو همونطور مختصر بيارم اينجا چون نشون دهنده احساسيه كه همون موقع داشتم..... چهارشنبه ٤ خرداد ٩٠: عشق کوچولوی من از اول هفته خنده هاش صدادار و همراه با جیغ زدن شده ، تعداد صداهایی هم که درمیاره زیادتر شده دوشنبه ٩ خرداد ٩٠ : دیگه گریه هاش هم همراه جیغ زدنه ، مدت طولانی صدا درمیاره و آواز میخونه سه شنبه ١٠ خرداد ٩٠ : امروز بعدازظهر ستایش کوچولوی من بالاخره بعد از چند روز تلاش در ٣ ماه و ١٤ روزگی تونست برگرده روی شکمش یا به اصطلاح غلت بزنه ........الهی مامان فدات پنجشنبه ٢٣ ت...
25 تير 1391

خانواده یعنی چه؟

    با مردی كه در حال عبور بود برخورد کردم اووه !! معذرت میخوام... من هم معذرت میخوام , دقت نکردم ...   ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه  خداحافظی كردیم و به راهمان ادامه دادیم    اما در خانه با آنهایی كه دوستشان داریم چطور رفتار می كنیم    كمی بعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم.دخترم خیلی آرام كنارم ایستاد همینكه برگشتم به اوخوردم وتقریبا" انداختمش  با اخم گفتم: ”اه !! ازسرراه برو كنار“     قلب کوچکش شکست و رفت  نفهمیدم كه چقدر تند حرف زدم   وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آر...
19 تير 1391

بازي با خمير

چند روز پيش خميربازي رو دادم بهت كه يكم سرگرم شي چون ميدونم كه عاشقشي.....قبلا يه بار ديگه هم داده بودم كه بازي كني باهاش البته بايد چهار چشمي مواظب باشم كه مزه نكنيش و تو هم هر چند دقيقه يه بار ميبرديش نزديك دهنت و تا ميگفتم نههههه ستايش دستتو مياوردي عقب اينم چند تا عكس از بازي با خمير يا به قول خودت امير!!!! و خلق آثار هنريت روي ديوار......       ...
18 تير 1391

يكمي خيالم راحت شد....

دختر خوشكلم ديروز همراه بابا برديمت پيش متخصص پوست...چون ديگه واقعا داشتم افسردگي ميگرفتم عذاب وجدان داشتم وقتي به صورت خوشكلت نگاه ميكردم آقاي دكتر خيلي مهربون بود و كلي هم قربون صدقه ت رفت و خيلي بهم اميدواري داد كه جاش نمي مونه البته گفت حدود سه ماهي طول ميكشه ولي به هر حال خيالمو راحت كرد بعد گفت به نظرتون ميزاره كه براش ميكرو درم كنيم؟ گفتم ميكرو درم چيه؟؟ درد داره؟؟؟؟واسه اين سن ضرري نداره؟ گفت يه جور لايه برداري با دستگاهه كه اثر داروهاش رو بيشتر ميكنه..... درد هم نداره چون خيلي لايت و بادرجه كم براش انجام ميديم و ضرر هم نداره براش گفتم نميدونم كه اجازه ميده يا نه به هر حال امتحان ميكنيم براي همكارش نوشت و ...
14 تير 1391

شيرين كاريات......

چند تا از شيرين كاريات كه تو رو بيشتر و بيشتر تو دلم جا ميكنه و منو هر لحظه عاشق تر از قبل..... ديشب ديدم اومدی ميگی الا...الا گفتم چي ميگي مامان هي دوباره تكرار ميكردی منم گفتم باشه ميخواي الله بخوني ........نماز بخوني ........برو بخون ........يه وقتايي ميخونی آخه !!! قربون اون نماز خوندنت برم... ديدم نه ...دستمو گرفتی و  ميكشی سمت آشپزخونه  اومدم باهات  كشيدیم سمت گاز تو همون مدت هم هي ميگفتی الا .....الا گفتم چي ميگي مامان؟؟؟؟؟؟؟؟من نمي فهمم همونجور كه تكرار ميكردی الا الا دستتو بالاي سرت تكون مي دادی بعدشم انگشتتو فرو كردی گوشه چشمت و گفتی: چش چش  تازه فهمیدم چی میخوای بهم بگی ع...
12 تير 1391

عشق كوچولوي من...

١٦ ماه گذشته از اومدنت پيش ما انگار همين ديروز بود... من و بابا واسه اومدنت لحظه شماري مي كرديم ... حالا ديگه 16 ماهه شدي عشق كوچولوي من ديگه خانومي شدي واسه خودت چه زود گذشت .....يادش بخير... كم كم غلت زدي ......نشستي...... چهار دست و پا رفتي........ قدم برداشتي و الان كه ديگه واسه خودت ميدوئي و با دويدنت عشق و شور و مياري تو خونه كوچيكمون وقتي خنده هاي قشنگتو مي بينم وقتي حرف زدن شيرينتو مي شنوم وقتي بوسه هاي معصومتو با تماااااااااااام وجودم حس ميكنم و وقتي دست در دستم راه ميري دلم ميخواد چشمامو ببندم و سرمست از اين همه خوشبختي ، در آغوشت بگيرم تا بودنتو در كنارم هر چه بيشتر حس كنم دخترم خدايا هزاران بار شكرت ...
27 خرداد 1391

شيرين زبوني هات

ميخوام از شيرين زبونيات بنويسم تا هميشه يادم بمونه كه با اولين كلماتت چقدر ذوق كرديم عزيزكم... اولين كلماتي كه يادگرفتي دد و مم و بابا بود خوشكلم جي جي ** جيش ** مامان ** عمو ** عمه (عمي) ** دايي (دا) **تاب (تاتا) عينك (eyna)** دست (د)** پا(با)** چشم (چش) ** مو ** انگشت(انش)** بده** الو(ادو) آب(آبه)** نه** بازي(باجي)** هویج(هبیج)  آب بازي(آّباجي) ** هاپو ** پيشي (پيچي) **جوجو(يه چيزي بين جوجو و دودو تلفظ ميكني كه من عاشق جوجو گفتنتم ) حدود يه هفته هم هست كه ميگي عزيزم البته با نازو ادا ......الهي قربون اون ناز و ادات بشم من اينجوري تلفظش ميكني : azizaaaaaaaaaaaaa و يادگرفتي كه ميگي: ياعلي (a ayi) و موقع نازی کر...
23 ارديبهشت 1391
1